گیسو به دست می کشد از رخ نقاب راتا شرم در نقــاب کشد آفتـــــاب رابا غمزه ای کشیده به جریان جزرو مددریــا و رودخانـــه و جــــوی وسراب راپلک از حریر بسته حصاری به دور چشممو از هوس به دور تنش پیــــچ و تـاب راکافیست تا که از سر این کوچه بگذردتا شط خون کند جگر شیخ و شاب رابا هر قدم به دفتــر شعرم می آوردعطر نسیم وسوسه انگیز خواب راوقتی ((گناه
عشق)) بر
ایم مقدر استدیگر چـــه حاجتیست بجویـــم ثواب راما عشق را به
خلوت شبها سپرده ایماز ما بـــه پند شیـــخ بگــو این جواب را:دوزخ سزای ماست به تاوان عشق اگرمن راضیـــم بــــه داشتن او عذاب را'حمید چشم آور" در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 14:19